---♡[]ازدواج اجباری![]♡---
P⁵²
ات ویو
خیلی خوشهال شدم که بهم پیم داد وکلی باهم حرف زدیم که یهو دیگ جواب نداد...چندساعت گذشت ولی جین پیم نداد حتی وقتی من پیم دادم بازم جواب نداد تقریبا سه ساعتی منتظرم جواب بدع خیلی نگرانش بودم که بلاخره جواب داد...وگفت براش مشکلی پیش اومده بود که گفتم..
(مکالمه ی جین وات)
ات:باشه.....ولی حالا چیکار کنیم؟
جین:چیو چیکار کنیم؟
ات:جین مگه بهت نگفتم که خوانوادم اجازه نمیدن منو تو باهم ازدواج کنیم......
جین:اها.......بیا دوباره فرار کنیم
ات:واقعا
جین:آره ولی پیش مامان وبابام نمیریم....میریم خونه خواهرم یونا
ات:نمیدونم...
جین:....حالا میای دوباره فرار کنیم؟
ات:..باشه
جین:ات من برم
ات:باشه خدافس
(پایان مکالمه)
ات ویو
با جین حرف زدم که گفت باید بره منم دیگ میخواستم بخوابم ولی خوابم نبرد داشتم فک میکردم این سری چجوری فرار کنم مامان وبابام خیلی حواسشون بهم هست....باکلی فکر وخیال سعی کردم بخوابم...
(پرش زمانی به صبح)
ات ویو
صبح بیدار شدم و......وبعدآماده شدم ورفتم مدرسه...رسیدم وداشتم دنبال رزی میگشتم که دیدم داره با میونگ حرف میزنه با عصبانیت رفتم سمتش وگفتم...
ات:به به رفیق جدید پیدا کردی..
رزی:باز قهرنکن
ات:من گهرم
رزی:چی؟
ات:من گهرم باهات
رزی:گهر؟*خنده
ات:*خنده
رزی:ات میدونستی که.......
[ادامه دارد...]
[شرط ها]
(۳۳لایک)
(۳۲کامنت)
(۴فالوور)
____________________________________________
خب خب لایک وکامنت یادتون نره ها🙃...راستی بچه ها تکپارتی درباره شوگا بزارم؟؟
ات ویو
خیلی خوشهال شدم که بهم پیم داد وکلی باهم حرف زدیم که یهو دیگ جواب نداد...چندساعت گذشت ولی جین پیم نداد حتی وقتی من پیم دادم بازم جواب نداد تقریبا سه ساعتی منتظرم جواب بدع خیلی نگرانش بودم که بلاخره جواب داد...وگفت براش مشکلی پیش اومده بود که گفتم..
(مکالمه ی جین وات)
ات:باشه.....ولی حالا چیکار کنیم؟
جین:چیو چیکار کنیم؟
ات:جین مگه بهت نگفتم که خوانوادم اجازه نمیدن منو تو باهم ازدواج کنیم......
جین:اها.......بیا دوباره فرار کنیم
ات:واقعا
جین:آره ولی پیش مامان وبابام نمیریم....میریم خونه خواهرم یونا
ات:نمیدونم...
جین:....حالا میای دوباره فرار کنیم؟
ات:..باشه
جین:ات من برم
ات:باشه خدافس
(پایان مکالمه)
ات ویو
با جین حرف زدم که گفت باید بره منم دیگ میخواستم بخوابم ولی خوابم نبرد داشتم فک میکردم این سری چجوری فرار کنم مامان وبابام خیلی حواسشون بهم هست....باکلی فکر وخیال سعی کردم بخوابم...
(پرش زمانی به صبح)
ات ویو
صبح بیدار شدم و......وبعدآماده شدم ورفتم مدرسه...رسیدم وداشتم دنبال رزی میگشتم که دیدم داره با میونگ حرف میزنه با عصبانیت رفتم سمتش وگفتم...
ات:به به رفیق جدید پیدا کردی..
رزی:باز قهرنکن
ات:من گهرم
رزی:چی؟
ات:من گهرم باهات
رزی:گهر؟*خنده
ات:*خنده
رزی:ات میدونستی که.......
[ادامه دارد...]
[شرط ها]
(۳۳لایک)
(۳۲کامنت)
(۴فالوور)
____________________________________________
خب خب لایک وکامنت یادتون نره ها🙃...راستی بچه ها تکپارتی درباره شوگا بزارم؟؟
۹.۹k
۲۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.